خواهر ماریا

خواهر ماریا ! همه چیزی که می شد درباره اش گفت. خواهر ماریا این اواخر از طرف کلیسای کانتربری قدیسه خونده شده بود. خواهر ماریا مثل باقی خواهرهای شناخته شده و ناشناخته پیرزنی نورانی و فلفل نمکی که همواره سودای کمک و دستگیری از نیازمندان رو داشت نبود. حتی هدایت مومنان و نو مومنان هم برای خواهر ماری اهمیتی نداشت. زنی بود ۳۰ تا ۳۵ ساله. قدبلند و چشم و ابروی مشکی و پوستی سفید و چشمانی درشت و گیرا که کسی نمیدونست از کجا اومده بود. ولی از هرجا که اومده بود بی نهایت زیبا  بود. 

 اونروزی که خواهر ماری رو به عنوان قدیسه معرفی کردند همه اهالی داشتند از تعجب شاخ در می آوردند. آخه خواهر ماری با اون زیبایی مسحور کننده اش زندگی زنهای زیادی رو به هم ریخته بود. همون زنهایی که میخواستند پشت دیوارهای ریایی اخلاق و تقوا مردشون رو از لذتهای روزگار محروم کنند و البته مردها هیچ وقت حاضر به چنین فداکاری نبودند. هر چند که دوست داشتند اونها هم تمایلاتشون رو پشت نقاب اخلاق و تقوا پنهان کنند.  

انجمن اسقفی خواهر ماریا رو عاملی برای جلب توجه مردم به دین و کلیسا میدونستند و برای حفظ و توجه مردم به کلیسا حاضر بودند تا حدودی مرزبندیهای خودشونو تغییر بدن. اونجایی که حفظ ارزشها و دوام اونها اهمیت داره میشه از ضد ارزشها هم استفاده کرد.  

خواهر ماری نمونه زن زیبایی بود که بین قداست و فاحشگی مرز باریکی ایجاد کرده بود. از همون زنهایی که مثل پرتو آفتاب به یکسان به دارا و ندار و دانا و نادان می تابند. شعار خواهر ماریا این بود که چرا باید زیبایی رو به تنهایی برای خودش داشته باشه و اونو بین همه تقسیم نکنه؟! اون هیچ وقت داعیه خوب بودن نداشت و حتی میشه گفت از خوب بودن متنفر بود. ولی عقیده داشت که نقش اون در یه جامعه انسانی تامین لذت و آرامشه. از یه دیدگاه این نظر خواهر ماریا پیشرفته و فداکارانه بود. ولی چرا زنها این نظر رو خیلی قبول نداشتند؟! شاید به خاطر این بود که توان رقابت نداشتند و اگه داشتند خودشون بدتر از خواهر ماریا عمل می کردند؟ شاید وقت اون بود که مبنای ارزش دهی به خوب و بد دچار بازنگری بشه؟!  

خواهر ماریا زنی بود که نیاز به دوست داشته شدن داشت حتی اگه پولی در جیب نداشته باشه. حتی اگه باهاش بدرفتاری می کردند. اون در جواب زنی که اونو خودفروش خونده بود گفت: من در قبال تامین نیازهای عاطفی مردم چیزی نمی خواهم به جز دوست داشته شدن و البته خواهر ماریا نیاز به دوست داشتن مردم شهر رو ارضا می کرد. اصلا تقصیر اون چی بود که زیباست و همه خواهانش هستند و اون زیبایی رو نمی تونه از باقی مردم دریغ کنه؟! آیا زیبایی گناهه؟! آیا این اوج پستی نیست که زیبایی رو تنها برای خودمون و خانوادمون بخواهیم؟! چه فرقی است بین فاحشگی و زناشویی وقتی فقط هدف لذت بردنه؟! این استدلال خیلی  از اخلاقیون رو ساکت می کرد و خیلیها هم در برابرش استدلال می کردند. ولی چه فرقی می کرد؟!مهم خواهر ماریا بود که نیاز مردم رو تامین می کرد و مردم نیز.

خواهر ماریا اعتقاد داشت که مردم با توجه به ویژگیهای جسمی و روحیشون نقشهای متفاوتی رو در جامعه باید بر عهده بگیرن و  همه در این ایفای نقش باید مثل خورشید باشند که به همه یکسان بتابند.  

ایامی که خواهر ماریا به مسافرت می رفت شهر سوت و کور بود و مردم کم حوصله بودند. اوایل زنها خوشحال بودند ولی این خوشحالی اونها که به خاطر غیبت رقیب قدرشون بود به علت بی تمایلی مردهاشون دیری نمی پایید.  

جالب اینجا بود که خواهر ماریا به عشق همزمان اعتقاد راسخ داشت و خودش رو از لحاظ روحی و جسمی  تواناتر از اون می دونست که خودش رو به یه مرد قانع کنه. البته زنهای دیگه هم در دل به این موضوع اعتقاد داشتند ولی کسی رو یارای بیان این موضوع نبود. خواهر ماریا خیلی صادق بود که هیچ وقت تظاهر نکرد و خیلی منحرف بود که بی اخلاق بود.  

خواهر ماریا نماد شهر به حساب می اومد. فیلسوفان و جامعه شناسان می گفتند که خواهر ماریا اگر چه جسما فا.حشه محسوب میشه ولی روحا انسان بسیار بزرگیه که چون آونگی بین قداست و رو.سپیگری در نوسانه. 

من که نفهمیدم. هرچه بود خواهر ماریا مرد و از خاطره ها رفت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد