چای و فلسفه

فنجان چای داغم را در دست می گیرم و ریه هایم را سرشار از اکسیژن  هوای تازه می کنم و چشمانم را می بندم:

ترکیب کوآرکها و الکترونها، نوترونها و پروتونها در آغاز آفرینش و شکل گیری هیدروژن و هلیوم . انفجار مهیب سوپرنوا و نسل دوم و سوم ستاره ها و کهکشانها. زمین داغ با جو سولفید هیدروژن و ساخت تصادفی ماکرو ملکولها. بازتولید ماکرو ملکولها و خطای در تولید که منجر به شکل گیری ماکرو ملکولهای جدید و یا نابودی ماکرو ملکولها می گشت. انتخاب طبیعی و تکامل حتی در دوره های آفرینش وجود داشته است. پس آنچه که امروز هوش و شعور و احساس نامیده می شود از ویژگی بقا برخوردار بوده که همانا پیروزی در مسیر انتخاب طبیعی بوده . پس نظریه حقوق بشر چه؟ یعنی فاشیسم ؟ اگر انتخاب طبیعی نبود که هیچ وقت سولفید هیدروژن موجود در جو به اکسیژن تبدیل نمی شد. گازهای گلخانه ای و شکاف لایه ازن ؟! انتخاب طبیعی ما را تا نابودی پیش نمی برد؟! نابودی ما یعنی نابودی حیات؟! 

و آنگاه پی بردم که چه کوته نظریم ما انسانها که تنها شکل حیات را حیات آلی می دانیم و به اشکال متفاوت حیات که پیرامونمان در جریان است دقت نمی کنیم. عصاره همه انواع حیات نوعی کدگذاری است. این کدگذاری در سیاهچاله ها به شکل تابش هاوکینگ و در کهکشانها به صورت پیشینه تابش های میکروموج زمینه و در سلولهای انسانی به صورت ژنتیک وجود دارد. می اندیشم که حیات دو قسمت ظاهری و باطنی دارد: حیات باطنی که همان سیستم کدینگ جهان است و حیات ظاهری که در سطح های کوآنتومی سیاه چاله و انسان و حیوان و ریز اتمی ها و ... جریان دارد. به هایدگر اندیشیدم و سختی زبان آلمانی و تکیه بر منطق انسانی تا چه حد بر خطاست و ... 

فریاد سکوت پیرامونم رعشه ای بر کدینگ وجودم می اندازد و چشمانم را می گشایم. گویا باز هم در یکی از میدانهای احساسی قرار گرفته ام که ترکیب شیمیایی هورمونهای بدنم را تنظیم می کند و حس آرامش ناشی از میدان احساسی پیشین را با حس اضطراب ناشی از غوطه وری در میدان جدید جایگزین می کند. فنجان چایم دیگر داغ نیست . اصل بقای لذت است انگار. وقتی از اندیشه هایت و از مالیخولیایت لذت می بری دیگر نمی توانی از فنجان چایت لذت ببری و این به خواست تو نیست. سهمیه لذتت است که پر شده جانم .

نظرات 5 + ارسال نظر
رامین جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:17 http://sarbazak.blogsky.com

وب ژر محتواییه...
به منم سر بزن

اینجا وب نیست عزیزم بلاگه

زهرا شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 http://hamsarekhob.wordpress.com

یعنی من فکر می کنم تو زیادی مالیخولیایی شدی . بد نیست یه کم هم از این حالت در بیای و از زندگی طبیعی و عادی و دنیای ظاهری چیزی بنویسی و اینقدر غرق نشی در مالیخولیای خودت

لازم نیست نگران باشی. من خوبم. از دنیای ظاهری و زندگی طبیعی بقیه بلاگر های توانا دارن می نویسن . دیگه لزومی نداره منم اونا رو بنویسم.

دوشیزه- متولد اسفند یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:39 http://avirgin.blogfa.com

از لحاظ متن، بین وبلاگ‏هایی که میخونم خیلی متفاوت و جالب بود!
اما از زاوایه دیگه اگه بخوام نگاه کنم و خودم رو جای نویسنده قرار بدم، نتیجه میشه همون جمله آخر پست. و این واسه من نوعی سخته... خیلی خوشایند نیست

دوشیزه- متولد اسفند دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:59 http://avirgin.blogfa.com

هیچ وقت به اجبار و برای رفع تکلیف به کسی سر نزدم
کامنت شما رو که دیدم یادم اومد خیلی وقته اینجا نیومدم و دلم واسه خودن پست هاتون استدلالی تون تنگ شده بود

نظر لطفته

رضا شبگرد سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:54 http://shabgardi.blogfa.com/

مطلبت جالبه و اخرش و هم عالی تموم کردی من که لذت بردم ولی این ک منظورت از اوردن کلمه حقوق بشر و فاشیسم چی بود برام سوال شده

به این فکر می کردم که نکنه حقوق بشر و عدالت آرزوی موجودی باشه که داره حذف شدنشو در فرایند انتخاب طبیعی می بینه !
زیاد به دل نگیر رضا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد