داستان مرد چاه کن

چاه کنِ پیر٬خسته و غرقه در عرق٬ تلاش می کرد تا آخرین نیروهای مانده در جانش را در باقیمانده ء ساعاتش تبدیل به ضربه ای عمیق تر کند و چاهِ ظلمانیِ وجودش را به آب حیات برساند که اگر این نمی کرد حاصلِ سالها کاویدنش و پندهای پیران و پیشینیانش همه بر باد می دید. مردانه لایه های عقل و منطق٬شعور و احساس را در نوردیده بود و اکنون در سالخوردگی پنجه در پنجهء لایه ای سنگی تر و استوارتر از لایه های عقل و احساس و عرفان و اشراق و ... انداخته بود. آخرین ضربه در واپسین لحظات پیرمرد را به جریانی عظیم مهیب و خروشان رساند که سریعتر از هر نوری چاه کن را به درون خود کشاند. جریان روح و هستی آفرینش که روان آدمی پیش از تکثیر و ازدیاد و قبل از سفر هبوط همچون قطره ای در اقیانوسش محو و متصل بود.  

آری! پیرمرد جاودانگی را در نیست شدن از روی زمین و مُزدِ سالها مردانه کاویدنش را نه با چند جرعه آب حیات که در اتصال به دریای هستی یافت.  

زمانها بعد٬آدمیانی که از آن سرزمین می گذشتند از پیرمردی سخن می گفتند که چون دیوانه ای زنجیری٬ عمری را در طلب آب حیات تلف کرد و نه تنها آب حیات که حتی آب آشامیدنی هم نیافت و هیچ لذتی از زندگیش نبرد

نظرات 16 + ارسال نظر
khodaye yegane سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:56 http://kindholy.blogfa.com

جالب بود یل حق

ببین کی اینجاست. خدای یگانه !

خنیاگرباد چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:24

واقعن؟ یعنی قراره به این خوبی تموم شه؟

چیزی تموم نمیشه خنیاگر جان. بیان ادامهء کار دهشتناکه و از جسارت بنده خارج

زهرا چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 http://zaneashegh.blogsky.com

هیچ لذتی از زندگیش نبرد....... .

بعضیها هیچ وقت نمی تونند از زندگیشون لذت ببرند !

موج اف چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 http://mojf77.persianblog.ir/

خوش اومدین

مونا چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:11

در اندیشه ام که آن لایه چه بود...آن لایه که چاه کن می اندیشید که آن لایه سنگی تر و استوارتر است!!!
جریان روح و هستی آٰفرینش؟؟؟
قبل از سفر هبوط در آن محو و متصل بود؟؟؟
لذت می برم از این جملات...
بگذار آدمیان از پیرمردی بگویند که از زندگی اش هیچ لذتی نبرد.مرد را چه باک از وز وز همیشگی مگسان؟؟؟بگذار بیاندیشند که پیرمرد آب آشامیدنی هم نیافت...بگذار در اندیشه هایشان غرقه باشند...
قطره با اتصال به دریای هستی دیگر قطره نیست که دریاست..پیرمرد جزیی از دریا شده است...پیرمرد دریا شده است...
پیرمرد دریا بود...پیرمرد همیشه بود، چون جزیی از دریا بود...اما نمیدانست...اما در برخورد با سخت ترین لایه نور عظیمی تابیدن گرفت و بزرگترین راز هستی را بر وی آشکار کرد...آن لایه سنگی و سخت نبود...که بسیار نازک و شکننده بود...اما تیشه ی پیرمرد نرم ضربه زدن نیاموخته بود...اما بلاخره آموخت...
حقا که پیرمرد به راز جاودانگی دست یافته بود...

مرسی مونا

دختر نارنج و ترنج چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:55 http://toranjbanoo.com

اگه هدفی داشته باشی ارزش داره که کل زندگیت رو هزینه ش کنی...
اونی از زندگی لذت نمی بره که هیچ هدفی نداره.

گاهی اوقات به هدفت می رسی و می بینی ...

بانیو اسفند چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:30 http://avirgin.blogfa.com

اوووه خدای من
همین الان تو فکر بودم که خیلی وقته از "آرش کامنگیر" خحبری نیست و داشتم میومدم رو اسم وبلاگتون کلیک کنم که دیدم برام کامنت گذاشتید


(هنوز پست رو نخوندم)

بانوی اسفند چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:31

از هولم، ببین "بانو" رو چطور نوشتم :دی

ایراد این بلاگ اسکای اینه که حتی من هم نمی تونم این ایراداتو اصلاح کنم. ببین کمانگیر رو چطور نوشتی؟

بانوی اسفند چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:43 http://avirgin.blogfa.com

از کجا میشه فهمید این هدفی که داری تمام زندگیت رو به پاش میریزی، تو رو واقعاً به اون چیزی که میخوای میرسونه یا نه؟

داستان زندگی داستان خواستن نیست بانوی اسفندی. داستان غربته. افسانه ء خواستنو باور نکن

جواد چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:07 http://kashtybady.persiablog.ir

و چقدر بوییدن افگار پیرفکرها تفکر خندیدن رو به شک وا میداره

خنده از انبساط روان حاصل میشه . بعید میدونم کسی بتونه از ته دل بخنده. خنده ها همشون تظاهره جواد ولی گریه ها نه

جواد پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:16 http://kashtybady.persiablog.ir

من گریه های ظاهری رو امروزا و دیروزا بیشتر از خنده های ظاهری می بینم

زهرا جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 http://zaneashegh.blogsky.com

خنده های ظاهری بیشتر از گریه هاست. اینو دقیقا موافقم.

حالا مگه مهمه؟

زهرا جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 http://zaneashegh.blogsky.com

هر کسی به اندازه ای که می تونه از زندگیش لذت می بره.

بانوی اسفند شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:21 http://avirgin.blogfa.com

داستان زندگی، داستان غربته؟
خواستنم رو فراموش کنم؟

پس دیگه چی میمونه ته این زندگی؟

جواد یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:00 http://kashtybady.persiablog.ir

نه واقعا مهمه؟؟؟؟؟؟؟ مهم یعنی چی؟؟؟؟ چی یعنی چی؟ یعنی یعنی چی؟

لوس

جواد سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:26 http://kashtybady.persiablog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد