بهای یک دانه سیب را چند محاسبه می کنید؟!

در راه "هبوط" از جنت به ارض با خود می اندیشید که:  

 میوه ء ممنوعه ای که اورا از عرش به فرش رساند نه یک دانه سیب و نه حتی وسوسه جاودانگی  و نیز "دانستن "و "آگاهی" نبود. میوه ممنوعه "آفرینش" و " خلق"  دانستن و آگاهی بود. در غلتیدن در مردابهای"منطق"  که ذهن و ادراک را عجیب می آلاید.  منطقی که فرصت خلق ادراکات و اندیشه های تازه می گیرد و تو را به ورطهء "عادت" می اندازد.  

میوه ممنوعه چه حاصل بدی در تو می آفریند: حافظه

 آه که اگر می دانستم که "دانستن چه توهمی است و چه افسونی" ، هرگز سیب گاز نمی زدم.

نظرات 10 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 http://zaneashegh.blogsky.com

چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش را کلاه بگذارد. چه تلخ است میوه ی درخت بینایی! سال ها اینچنین گذشت و هرچه می نوشیدم تشنه تر می شدم و هر چه می خوردم گرسنه تر و هر چه می گفتم ساکت تر و هر چه می شنیدم بی جواب تر و هر چه بدست می اوردم تهیدست تر و هر چه برخوردارتر محروم تر و هر چه نزدیکتر دورتر و هر چه موفق تر شکست خورده تر و هر چه مشهورتر گمنام تر و هر چه شلوغ تر تنهاتر و هر چه پرتر خالی تر و هر چه شادتر محزون تر و هر چه غنی تر محتاج تر و هر چه آشنا تر بیگانه تر....... تا یقین کردم اینجا جای من نیست، بر روی این زمین غریبم، این آسمان سقف خانه ی من نیست، نباید به اینجا میامدم،اینجا تبعیدگاه من است. چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است؟ اما اینجا سرزمین محکومان است. جزیره ای دور دست و ناشناس ،قلعه ای استوار و عبوس و گنگ مغضوبین، قوم مطرود. اما من که گناهی نکرده ام! پدرم خطائی کرده است؟ لغزیده است؟ خدا را معصیت کرده است؟ و من در آتش عصیان او است که می سوزم. سرگذشت او را مرا به چنین سرنوشتی دچار کرد. مرا در زیر این آسمان ناشناس، بر روی این توده ی انباشته عناصر، در میان این همه موجودات بیگانه تنها رها ساخت. با جماد و نبات و جانور هم خانه کرد. چه تنگنای تاریک و خفقان آوری!
(برگرفته از کتاب هبوط دکتر شریعتی)
..............................................
هبوط
هبوط٬ به راستی صعب ترین جنبش نسل دوپاست. هبوط٬ آفرینشی بدیع و دشوار است. گام نهادن در این بزم ناهموار پا افزاری از جنس انسان می خواهد. انسانی که فقط می تواند با قدرت بزرگی به اسم تفکر در این کهکشان حضور داشته باشد و چه بسا این گیتی را در تسخیر فکر و اندیشه خود قرار دهد.
این چنین است که این موجود دوپا می تواند هبوط را درک کند.

انتخاب بسیار زیبایی بود و البته نشون دهنده علاقه تو به شریعتی . ولی من به هبوط اینطور نگاه نمی کنم .

جواد چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:31 http://kashtybady.persianblog.ir

I definitely support your idea
Is there any real story about habooooooot?
I dont think so more

Story is just a story and needs to be CREATED., maybe this creation cause to decend

زهرا پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 http://zaneashegh.blogsky.com

جواد عزیز این چیزی ست که توی تمام ادیان اومده. من خودم آدم معتقدی نیستم نسبت به ادیان و خیلی تو قید و بند دین و مذهب نیستم ولی تا حدودی این داستان رو نزدیک به واقعیت می دونم........ .
البته طرف شما من نبودم . جسارت کردم جواب دادم . امیدوارم دلخور نشید

اگه تو از ادیان برهان میاری نمی تونی بگی توی قید و بند مذهب نیستم. تو توی قید و بند دستورات مذهب نیستی و در واقع در مذهب به طور گزینشی عمل می کنی

جواد پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:01

با اجازه از آرش
واقعیت تکرار یک کلمه یا جمله است...مشکل ما حقیقت داشتن اون است...همین الان می تونید بگید انسان بودن شما واقعیت دارد یا خانم بودن؟؟؟ دو وجود در یک حقیقت نمی گنجد...
هبوط هم ازین دست مسائله...
اصلا چرا خدا اون درخت رو تو بهشت گذاشت که انسان گول شیطان رو بخوره؟؟ نگید شیطان اون درخت رو کاشته..نه خدا قرار داده بودش...وقتی خدا می دونست که انسان با خوردن اون میره زمین پس خدا از اول برای انسان و شیطان نقشه کشیده بود...ماجرای سجده نکردن هم همینه...شیطان که فرشته بود و اختیار نداشت؟؟ چطور شد سجده نکرد؟؟
و شیطان به خدا میگه چون تو منو گمراه کردی(مغرور کردی)پس اجازه بده من هم انسان رو گمراه کنم...
شیطان تنها کاری که انجام میده اینه که باعث گمراهی ما میشه..اما تمام وسایل گناه را خود خدا از همون روز اول آفریده و در اختیار شیطان گذاشته...

حالا که اینطوری نگاه میکنید نمی تونید دو تا واقعیت رو در هبوط قرار بدید..پس حقیقت دچار مشکل میشه...

واقعیت خروجی ادراکات انسانی و حقیقت چیزی است ماورای ادراکات و حتی وهم و گمان انسان. توهمی که آدمی به دلیل نقص درک خود قائل به وجود اونه. شما به عنوان یک انسان و از دید یه ناظر ناقص( محدود به اصل عدم قطعیت) نمی تونی نسبت به وجود و یا عدم وجود حقیقت داوری داشته باشی.
خدایی که تو تصویر کردی از لحاظ روانی در واقع شیطانیه که نقش خوب داستان رو بر عهده گرفته و داستانی که تو گفتی در کنه خودش از ۲ جوهر داره حرف می زنه . داستانی خود نقض. جای سن توماس خالی که حالتو بگیره.

زهرا پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:29 http://zaneashegh.blogsky.com

ببین جواد عزیز من و شما با اسلام مشکل داریم. به دلیل شرایط موجود به همه چی بدبین شدیم. آیا شما خود خدا رو قبول داری؟ آیا باور داری که این جهان با بینش یه آفریدگار قادر و توانا ساخته شده یا نه؟ آیا اصلا خودت رو به عنوان انسان قبول داری؟ یا اینکه نه٬ شاید همه چی برعکسِ؟!‌ شاید حیوانها انسان اند و انسانها حیوان؟!!!!!
شاید خوبها بدن و بدها خوب؟! اگه با این دید بخوای به همه چی نگاه کنی واقعا هنگ می کنی.
این که ما آفریده شدیم یه واقعیته. یا اینکه فکر می کنی از ازل تا حالا همینجوری انسان بوده و هست٬ بدونه این که کسی اونو آفریده باشه. مشکل اینجاست که ما به همه چی بدبین شدیم. به این که اصلا خدایی هست یا نه؟ این که آیا خدا٬ اگه هست خدای انسانهای بدِ یا خوب؟ آیا اصلا ما انسانیم یا حیوان و یا جن؟! اصلا آیا جایی که ما توش زندگی می کنیم شاید خود بهشت باشه. نه زمین و شاید آدم سیب رو در زمین خورد و خدا اونو تبعید کرد به بهشت! شاید هم تبعید کرد به جهنم ........ .
خیلی چیزها احتمالاتِ ولی بعضی از احتمالات رو می شه به واقعیت نزدیک کرد. و پذیرفت و ما با این پذیرفتنها داریم زندگی می کنیم. وگرنه باید پا در هوا می موندیم که اصلا ما چی هستیم و از کجا اومدیم.
من با آفرینش و خدا مشکل ندارم. با هیچ ادیانی مشکل ندارم. منم مثل خیلیها با خودم می شینم دو دوتا چهارتا می کنم که ببینم اصلا ما چی هستیم و از کجا اومدیم و به کجا می ریم.
اگه یادت باشه یه جایی بهت گفتم من به جهنم و بهشت ااعتقادی ندارم. می دونی چرا؟ چون جهنم و بهشت توی همین دنیاست. نه دنیای دیگه ای. منم معتقدم اگه خدا مهربونِ هیچوقت نمی تونه بنده هاش رو اذیت کنه و بفرسته جهنم. ولی با این اصل هم موافقم که هر کسی باید تاوان اشتباهاتش رو بده و این تاوان توی همین دنیا اتفاق می افته.
اگه بخوای به همه چی با دید احتمال بنگری باید بشی یه عارف و فیلسوف که تمام وقتت رو صرف آفرینش و وجود انسانها کنی.
چیزی که به واقعیت نزدیکتره رو باید پذیرفت........ .

در مورد حقیقت و واقعیت توی جواب جواد نظرمو گفتم. پس اینجا تکرترش نمی کنم. اما باید اینو بگم که بهشت و جهنم توی این دنیاست از نظر من حرف کاملا مفت و بی پایه و اساسیه که قبل از گفته شدنش باید جاودانه بودن آدمی اثبات بشه.

جواد پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:27

جواب رو به ایمیلت فرستادم

به به ! ایمیل !

زهرا جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 http://zaneashegh.blogsky.com

آرش جان هر کسی نظر خودش رو داره و من فقط خدا رو قبول دارم نه چیزهای دیگری که به خدا نسبت داده می شه تو ادیان.
من مذهبی نیستم چون مذهب خاصی رو قبول ندارم. عقل و شعور انسان خودش می تونه راه درست رو تشخیص بده و نیاز به این نیست که مرجعی انسان رو هدایت کنه . خدا از روح خودش دمید تا ما بتونیم خودمون انتخاب کنیم. خدا حق انتخاب رو به ما انسانها داده. پس درست و غلطش رو خودمون باید انتخاب کنیم.
مرسی جواد عزیز. حتما می بینم و جواب رو ایمیل می کنم برات.

بازم به نظرم تو داری اونجاهایی از مذهبو که می پسندی انتخاب کنی

زهرا جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 http://zaneashegh.blogsky.com

شاید......... .

جواد جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:35 http://kashtybady.persianblog.ir

صلوات بفرستید جمعیا.....................

کلا خانمها هرچیزی که دوست داشته باشند از هر چیزی رو به نفع خودشون مصادره می کنند...کاریش نمیشه کرد آرش خان..تو خون خودتو کثیف نکن...
در مورد پستها خودتم می دونی من ناظرم...به چیزی اعتقاد ندارم و تصور نمی کنم....

دعوا نشده جواد. بعضی وقتها مصلح هایی که میخوان دعوا رو ختم کنند دعوا رو شعله ور تر می کنند.
به چیزی اعتقاد نداری؟ به همین جمله به چیزی اعتقاد ندارم اعتقاد نداری؟
از اون کامنتها گذاشتیا

شکوفه چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:51 http://www.pink-blooms.blogfa.com

سلام
با اجازه من این متن را روی وبم بار گذاشتم .

خواهش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد