پایان شب سیه سپید است

وقتی خسته شدی٬هروقت شکست خوردی٬ اصلا مهم نیست. دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور. این بار بهتر شکست می خوری 

بکت

چه هنگام این آینه خواهد شکست؟

این آینه یه آینه معمولی نبود. تو می تونستی بهش نگاه کنی و هر چیزی رو که نیت می کردی توش می دیدی . اگه می خواستی یه خرس رو اون تو می دیدی و اگه اراده می کردی یه شهر به بزرگی لوس آنجلس و همه فعالیتهای انسانی داخلش رو .  

این آینه رو از توی آت و آشغالای اون پیرمرد بدبوی ریش درازی که اون روز صبح توی گرگ و میش هوای مه آلود پاییزی کنار جاده به حالت مرگ افتاده بود پیدا کرده بودم. پیدا که نه . در واقع برداشته بودم. چقدر باهاش لبریز و سرشار بودم. همه ۲۴ ساعت روز رو.  همه روزهای سال رو.تموم کار و زندگیمو تعطیل کرده بودمو سعی می کردم تموم اشیای شناخته شده پیرامونمو توی آینه ببینم.  

ادامه مطلب ...

تقدیم به اشرف مخلوقات

اینو که شنیدم با خودم گفتم بد نیست تقدیم اشرف مخلوقاتش کنم