الله نور السموات و الارض

اندیشیدم:

و انسان را بسته های کوآنتومی از "هستی" و " وجود " می دانم که در اربیتالی از "هستی" دارای تراز " وجود" مختص به خود می باشند و "نور" متشکل از این بسته های کوآنتومی، همان ماهیتی است که " هستی" را به وجود می آورد و  "خدا" را پاد نور می دانم که پادنور نه به معنای مخالف نور و نه به معنای تاریکی بلکه در "تقارنی" سازگار با نور و با نظامات آفرینش که از همه "بزرگیها" روی به سوی "کوچکیها" دارد و ...

ناگاه به خود آمدم: خوی بر رخ و زار و دست بر قلب . امان از این کوآنتوم که حواوار وسوسه ام میکند که برایم سیبی بچین و من هراسان از تکرار سرنوشت پدر بزرگوار مدتهاست بین چیدن و نچیدن گم گشته ام

نظرات 5 + ارسال نظر
مونا چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:12 http://ghoghnoosnameh.wordpress.com

میدانی به چه می اندیشم؟؟؟
به اینکه چه سخت خویشتن را می آزاری برای دست یافتن به حقیقتی که در روی
زمین و پیش روی توست و تو سرگشته و حیران به آسمان ها چشم دوخته ای...
و کوآنتوم همان سیب سرخ وسوسه گر توست...آنچه بر آن چنگ میزنی تا جاودانه
گردی...تا ایمان آوری...تا به یقین برسی...اما افسون و فریبی بیش
نیست...جاودانگی و دانایی همه نسبی است...چیز مطلقی وجود ندارد...جز یک
چیز...
عقل گرایانه به دنبال قلب دویدن ناممکن است...
و مبهوتم از این همه بیداری ذهن...از این هوشیاری صرف...از آنکه درون تو
پنجه بر گونه میساید و سر بر دیوار میکوبد و جگر خویش شرحه شرحه میکند...
و زجرت میدهد...
نمیدانم که چگونه است که با مصنوع به دنبال کشف درون صانعی!!!
شاید که همین علم، اندکی در آنچه به دنبالش هستی به نتایج رسیده باشد اما
کدام بخش این علم توانسته با قطعیت آنچه میخواهی را به اثبات رساند؟؟؟
اگر عقل خواهی به دنبال آن روان شو که نیک در آن به مراتب عالی خواهی
رسید و اگر دنبال چیز دیگری هستی در آن مقام از عقل دم زدن جایز نیست...
عقل و علم تا بدانجا هدایتت خواهد که در توانش باشد...از آنجا دورتر را
باید یکپارچه گوش شوی ...و این تکیه بر باد کردن است...
آیا توان تکیه کردن بر باد را داری؟؟؟ توان فراموشی هر آنچه پیش از آن
آموخته ای و عقل ات بر آن مهر تایید میزند؟؟؟ توان غافلگیری را داری؟؟؟
توان پوچ دیدن هر آنچه به آنها افتخار میکرده ای و داشته هایت می انگاشتی
شان را داری؟؟؟
و من ایمان دارم به این توان در تو...هرچند که هنوز خودت ایمان نداشته باشی...
شاید که بهتر باشد من نیز پس از این سکوت پیشه کنم...تا روزی که خودت
برسی به آنجا که خواهی رسید

حق با توه مونا ! کاملا حق با توه

سیمین پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:02

سلام
خوبی؟

ای...

خنیاگرباد پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:32

سوالی دارم؟ این آدم و حوا همان انسانهای اولیه اند با آن پوزه های نافرم و 6 انگشت و قد خمیده؟ ی اینکه آدم و حوا اولین آدمهای خوشگل و خوش تیپ امروزی دنیا بودند شبیه همان نقاشیهای رافائل؟

من فکر می کنم اینطور به قضیه نگاه نکنیم. چه خوشتیپ و امروزی و یا همشکل میمون. توی اون داستان تمثیلی آدم و حوا در درجه دوم اهمیتند. وسوسه مهم ترین نقش رو ایفا میکنه .
خوشحالم بازم اومدی خنیاگر باد !

زهرا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:04 http://hamsarekhob.wordpress.com

امیدوارم به اونجایی نرسی که همه چیزهای که داری رو پوچ ببینی که اونوقت فرقی با کافکا و صادق هدایت نخواهی داشت. البته هر دو از بزرگانند ولی مسیری که باید طی شود که به اون مرحله رسید . مسیر سخت و پر از دانسته ها و ندانسته هاست . کاش به جایی برسی که برای هر سوالت پاسخی داشته باشی و هیچوقت به پوچی نرسی.
خدا برای هر چیزی که در طبیعت و ضمیر ما قرار داده دلیلی داشت و آفرینش هیچ چیزی بی دلیل نیست.
اگر چیزی رو داری مطمئن باش که با تدبیر خالق بزرگ به تو داده شده .
خدا همان منبع انرژی هست که همه ما موجودات ازش نور و انرژی می گیریم.
مونا خیلی زیبا می نویسه...... .
به ندای قلبت گوش کن که عقل زیادی هم به کار نمیاد. یه جاهایی احساس بهتر از عقل تصمیم می گیره!!!
از همه چی و هیچ نوشتم . خودم هم نفهمیدم چی گفتم . امیدوارم تو بفهمی آرش عزیز

ای بابا ! دو کلمه حرف زدیما. دیگه انقدر محاکمه نداره که !

ستایش جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:32 http://www.baran8904.blogfa.com

خداوند از همه علمی برای خلقت انسان استفاده کرده .شیمی .فیزیک.ریاضی.....
پس یکی دیگر از دلایل کامل بودنمان این است.نگاه دقیق و جالبی بود

علم یه ابزار انسانیه و ساخت انسان. به نظرم سنجش مفهوم بزرگتر با ساخته های مفهوم کوچکتر نتیجه درستی نمیده هر چند بر هم منطبق بشن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد