برگشته ام

از آخرین باری که قلم مجازی رو همچون ذوالفقار علی در نیام کردم و گوشه عزلت گزیدم نه روزها و ماهها که سالها و دهه ها میگذره.  آدمها توی دنیای عجایب درونشون حس ششمی دارند به اسم حس گذشت زمان. گاهی ثانیه ای رو سالی و گاهی سالی رو ثانیه ای حس می کنند. در این مدت روزگار موهای سرم و راستی تنم رو نشونه گرفت و باغ شباب رو به خزان شیب آراسته کرد. بسیاری از ما پاییز رنگ رنگ رو زیباترین فصل سال می دونیم. من به اینکه چرا خزان و برگریزان به چشمان ایرانی دهه نود اینقدر زیبا میاد کاری ندارم ولی میدونم خزان عمر و بانگ الرحیل  برای آدمی  چندان زیبا نیست. بگذریم. داشتم می گفتم که مقیم کنج عزلت بودم و روزگاران را بدون سپری کردن به نظاره نشسته بودم. درون وجود آدمی کرمی است به اسم سنجشگری و اندازه گیری. هیچ وقت ناظر بودن بدون سنجشگری رو از آدمی نخواه که مجبور میشه با همه نادانی سیب ممنوعه را گاز بزنه. کرم سنجشگری وجودم منو از حالت مسخ شدگی بیرون آورد تا به مسخ شدگی از نوع دیگر فرو ببره. آدمها همیشه اسیر و مسخ ساخته های ذهنی و عقایدشون میشن و هر چقدر که ماهیچه های منطق و تفکرشون عضلانی تر میشه این سرسپردگی در برابر اونها بیشتر خودشو نشون میده. به این فکر می کردم که همونطور که بدون داشتن عقل مذهبی و ایمان رسیدن به عقل خردگرا و منطقی دشوار که ناشدنیه من هم برای صحبت کردن دوباره نیاز به این سکوت داشتم.بیشتر می نویسم که نوشتن پیله ایست که کرمی خرد به دور خود می تند تا از محیط اطرافش ایزوله شود

بازی

آهای ولتر ! یک بار دیگر برایم بگو. چگونه یک بره تبدیل به روباه می شود؟

امان از روزگار

زمانهایی می رسد که بر روان تنظیم کنندگان ترکمنچای درود و شادباش می فرستی. چرا که در آن قرارداد تنها مرزهای خاکی و سرزمینی ایران مورد تجاوز قرار گرفته بود ولی وای به زمانی که مرزهای شخصیتی و هویتی تو به عنوان یک ایرانی مورد تجاوز قرار بگیرد...

و باز آغاز...


تـوی بـر تـو بـرفـهـا همچون عَلَم..........قـبه قـبه دید و شـد جـانـش بـغـــم...........بـانگش آمد از حظیره شیخ حی ........... هـا انـا ادعـوک کـی تـسـعی الــــی؟...........هین بیا این سو بر آوازم شتاب.......... عـالم از برف است روی از من متاب

رنج "بودن"

اینکه آدم خودش نباشد دردناک است و از آن دردناک تر این است که خودش باشد.حالا هر اسمی می خواهند رویش بگذارند.چون وقتی که آدم خودش باشد می داند چه بکند تا کمتر خودش باشددر صورتی که وقتی خودش نباشد می شود هر کس و ناکسی باشد و احتمال محو شدنش بیشتر می شود.

 بکت

پایان شب سیه سپید است

وقتی خسته شدی٬هروقت شکست خوردی٬ اصلا مهم نیست. دوباره تلاش کن. دوباره شکست بخور. این بار بهتر شکست می خوری 

بکت

تقدیم به اشرف مخلوقات

اینو که شنیدم با خودم گفتم بد نیست تقدیم اشرف مخلوقاتش کنم

کوتاه از کشور

۱)چه بخوایم چه نخوایم بحث هدفمندی یارانه ها باید انجام میشد. اینکه از روزهای نخست اومدن قیمت ها رو بدون در نظر گرفتن ترند و جهت بازار تثبیت کردند و در راستای نیل به اهداف خاص از ابزار پوپولیسم کمک گرفتند اشتباه بود و شرایط ایجاب می کرد که این وضعیت اصلاح بشه.  

شاید شما هم از زمره افرادی هستید که تصور می کنید هدفمندی یارانه ها باعث سخت تر شدن وضعیت کشور میشه و البته از کسانی هستید که از چم و خم سیاست توی این کشور چندان اطلاعی نداره.

ادامه مطلب ...

بازی وبلاگی

بدترین اتفاق زندگی: جدا شدن قطرهء وجودم از دریای کائنات در پدیده مسخره ای به نام تولد
بهترین اتفاق زندگی: گمان نمیکنم که در زندگی افرادی که دردهاشون مثل خوره روح و جونشون رو میخوره بشه بهترین اتفاق تعریف کرد و بعید می دونم اگه به فریب زندگی باور داشته باشیم بین " بهترین " و " بدترین" بشه فاصله ای تعریف کرد.
بدترین تصمیم زندگی: زمانی که تصمیم گرفتم افسانه دلفریب دوست داشتن رو باور کنم و بسته دوست داشتنم رو تقدیم کسی کنم که نهایتا بهم گفت: خودم و روحم برام از همه چیز مهم تره.  وقتی افراد خودشون و روحشون براشون اهمیت داشته باشه چه لزومی داره کسی دوستشون داشته باشه؟! تصمیمم اشتباه بود. البته نباید در این تصمیمات دو نفره ای، یه طرفه به قاضی رفت. شاید من دارم فرافکنی می کنم.
فرد تاثیرگذار در زندگی: همه، هر فردی می تونه با بودن، کلام و دانشش روی من تاثیر بذاره. شاید همیشه دوست و غمخوارم آلا، شاید پینک فلوید، برتراند راسل و یا مارسل پروست، البته از پیامبر دوران معاصر،استیون هاوکینگ، نمیتونم به آسونی عبور کنم.
آیا به معجزه اعتقاد دارید؟ معجزه چیزیه که شما رو به اعجاب واداره . چرا که نه !
چه آرزویی دارید؟ که آرزویی نداشته باشم. ولی خب نمیشه .خیلی دوست دارم دنیایی رو ببینم که سوای مرزها و نژادها و عقاید فکری، آدمها بدون هیچ داعیه ای و تنها با ایمان به آدم بودنشون، تنهایی و بدبختیشون رو با هم تقسیم کنند.
چقدر خوش شانس هستید؟ به بیانی ماها اسپرم پیروز در رقابت با چندین میلیون اسپرم دیگه هستیم. شانس یا  نتیچه انتخاب طبیعی؟! حوصله بحث ندارما.
خیانت: برام بی مفهومه. هرکسی می تونه از فرصت بودنش اونجور که میخواد و دوست داره بهره بگیره. دلیلی نداره منی که در رقابت برای به دست آوردن کسی و یا چیزی بازنده شدم دست به دامن مفهومی مجازی و غیر واقعی به نام خیانت بشم که خودمو توجیه کنم.
عشق: الو ! الوووو! صدا نمیاد .
دروغ: نمیدونم چطوریه که همه از دروغ بدشون میاد.
از چه کسی بدت میاد؟  هیچ بدی و خوبی در روابط انسانی وجود نداره. حتی همه اونهایی که ما اونا رو بد می دونیم برای خودشون استدلال و برهانی دارند که اونا رو مجاب می کنه که در مسیری گام بردارند که از نظر ما "بد" محسوب بشه. میخوام بگم وقتی استدلال و برهان برای من ابزاری برای رسیدن به خواسته ها و هوسهامه هیچ دلیلی نداره برای خواستن بقیه به غرایز و مطامعشون سد و قیدی به نام خوب و بد بسازیم.
آیا تا به حال دل کسی رو شکسته اید؟ نمیدونم. زبون تندم ممکنه خیلیها رو از دستم دلخور کنه ولی دلشکسته نه .
دلیل انتخاب اسم وبلاگ: داستان آرش کمانگیر رو همه می دونند. مردی بی ادعا و بی نام که زمانی که همه اشراف و مفاخر سر به گریبان سکوت برده بودند جان خودش در تیر کرد. من میخوام بگم که آرش کمانگیر مختص به سرزمین ایران نبوده. در واقع آرش همون "اروس" خدای عشق یونان باستان، از خدایان اساطیری قوم هندوآریایی بوده  با نماد تیری در کماندانش. فکر کنم با کنار هم گذاشتن قطعات این پازل فکری براتون واضح بشه که چرا آرش کمانگیر شدم.
از میان بچه های وبلاگ چه کسی رو بیشتر دوست دارید؟ ضمن احترام به همه دوستان عزیزم ویولتا رو. چون یکی از ERROR های آفرینشه.
تعریفی از زندگی خود: اگه بشه به اینا زندگی گفت. جساب و کتابمو از بابا و مامان جدا کردم و فعلا تنها هستم. کار و کتاب. همین.
هلو: میوه ای خوشمزه ولی نه به اندازه انار.
اشک: واکنش طبیعی احساسی بدن، تسلی بخش خیلیها.
خواهر زن: من که ندارم.
رنگ چشم شما: میشی
رنگ مورد علاقه: رنگ از تغییر فرکانس ایجاد میشه. طبیعیه که به مجازیات علاقه مند نباشم.
جواب تلفن و ارتباطات: به شماره جواب نمیدم.
کلام آخر: چی چی رو کلام آخر؟ من تازه گرم شدم

ممنون از زهرای عزیز

از گوتنبرگ تا جان برد

هر چه اختراع " چاپ" لذت بخش و شیرین بود اختراع "تلویزیون" مهوع و چندش آور بوده. هر چقدر "چاپ" باعث رشد و گسترش دانایی و آگاهی شد، "تلویزیون" باعث از بین رفتن آگاهی و کانالیزه کردن دانایی شد و دقیقا به خاطر نقش معکوس "تلویزیون" ه که به پیدایش رنسانس مجدد اعتقاد ندارم شاید ...

پارادوکس

در شگفتم از مردمانی که می خواهند خود را وقف و فدای غایتی بزرگتر از "انسان" به نام رب کنند ولی مفاهیم بزرگتر و عالیتری چون "جامعه بشری" را که می تواند میدانی برای آزمایش همه احساسات نیکو باشد نمی بینند و هماره به جدال و ستیز مشغولند....

دوران پسا یارانه ای

امروز داشتم به دوران بعد از " جراحی بزرگ" فکر می کردم. فکرشو بکن. " هرکه را فرزند بیش یارانه بیش" و به عمومی شدن آشپزخونه ها توی هر محل و حمومهای عمومی فکر می کردم. ملت هم که دور هم بودنو دوست داره و باهاش حال می کنه . "هرچه به جلوتر می رویم به گذشته می رسیم " شاید هم علممون به جایی برسه که به جاهلیت برگردیم و زمون پیامبرانو درک کنیم.

مکالمه در خیابان

دوست اول: منتظرم تا قهوه تلخ رو از جایی پیدا کنم و ببینم  

دوست دوم: من از تو به عنوان یه تحصیلکرده انتظار این حرف رو نداشتم  

من به عنوان حکم: نظر من به نظر "دوست اول" نزدیک تر است هرچند در مقام اجرا اونقدر برای خودم ارزش قائلم که این مجموعه رو بخرم ولو یک سال بعد 

دوست دوم: برای تو هم متاسفم. همینه که ما ایرانیها اصلاح نمیشیم.  

ادامه مطلب ...

زمانی برای مستی ابرها

چند وقتی رو نیستم.  هدیه ای برای همه دوستان...

آغاز سال نو با شادی و سرور

واضحه که تعلیم و تربیت شکلی از تبلیغاته که توسط حکومت ها انجام میشه و معمولا حکومتها از این جنبه دارای تناقض هستند: از طرفی می خوان مردم رو  با دانش تجهیز کنن البته دانشی که براشون مفید باشه و از طرفی می خواهن شهروندانی داشته باشن که نسبت به حکومت و نوع تربیت اون مطیع باشه.

ادامه مطلب ...