پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است؟!

شاید غمگین و اندوهناک بودم آن دمی که با خود زمزمه می کردم:

The sweet smell of a great sorrow lies over the land

Plumes of smoke rise and merge into the leaden sky

A man lies and dreams of green fields and rivers

But awakes to a morning with no reason for waking

تا آنگاه که پیرمردی با غبار غم قرنها و هزاره ها  و بلکه  ازلها بر روی شانه های وفکر و احساسش در مسیرم قرار گرفت. دیدن پیرمرد حس آشنایی را در من برانگیخت. تو گویی برادهء وجودم در مغناطیس حضور پیرمرد جهت می گرفتند و به صف می شدند.شاید هم این من بودم که چنین توهمی را برای خود می آفریدم که احساس و اندیشه خود غرق حضور پیرمرد کنم.

ادامه مطلب ...

والقلم و ما یسطرون

گویی صدایی می آید. خوب گوش بده ! آری! صدای آغوشِ باز شده ءساحل ِگریان برای میهمانی امواج است. نوایِ بادِ غبغبِ سینه سرخی است که فارغ از شرک و یقین ٬سرخوشیش را به طبیعت باز می گرداند. و  آهنگ سایش تَن های عاشقانِ بیقرار زیر بوته های وحشی در آن زمانی که در هم می پیچند. صدای زندگی شاید. ولی اگر دقیقتر گوش فرادهی در می یابی که بانگ دردهاییست که مانند خوره روح و تَن آفرینش را می خورند. ضجه ء زنی که نمی تواند بزاید و فریاد میکشد.


ادامه مطلب ...

جاودانگی ؟!

"جاودانگی" فریب ذهنی و نوعی فرافکنی از موجود برنده در فرایند "انتخاب طبیعی" است که بیم آن دارد هر آن در همین فرایند بازنده شود و از بین رود.


پ.ن: فکر می کنم نظرات و عقایدمو همینجا بنویسم و یا پیش خودم نگهشون دارم بهتر باشه.


انسان مدرن دوران ما


زمانی که چشمان خود را گشودم "منطق و استدلال" را یابویی دیدم که با لگام " احساسات و خواسته ها" مهار می گردد. به کجا می روی ای انسان ؟! نمی اندیشی که " انتخاب طبیعی " موجودی با احساسات عقب مانده هزاران سال قبل را محکوم به نیستی می کند؟!




از گوتنبرگ تا جان برد

هر چه اختراع " چاپ" لذت بخش و شیرین بود اختراع "تلویزیون" مهوع و چندش آور بوده. هر چقدر "چاپ" باعث رشد و گسترش دانایی و آگاهی شد، "تلویزیون" باعث از بین رفتن آگاهی و کانالیزه کردن دانایی شد و دقیقا به خاطر نقش معکوس "تلویزیون" ه که به پیدایش رنسانس مجدد اعتقاد ندارم شاید ...

چای و فلسفه

فنجان چای داغم را در دست می گیرم و ریه هایم را سرشار از اکسیژن  هوای تازه می کنم و چشمانم را می بندم:

ترکیب کوآرکها و الکترونها، نوترونها و پروتونها در آغاز آفرینش و شکل گیری هیدروژن و هلیوم . انفجار مهیب سوپرنوا و نسل دوم و سوم ستاره ها و کهکشانها. زمین داغ با جو سولفید هیدروژن و ساخت تصادفی ماکرو ملکولها. بازتولید ماکرو ملکولها و خطای در تولید که منجر به شکل گیری ماکرو ملکولهای جدید و یا نابودی ماکرو ملکولها می گشت. انتخاب طبیعی و تکامل حتی در دوره های آفرینش وجود داشته است. پس آنچه که امروز هوش و شعور و احساس نامیده می شود از ویژگی بقا برخوردار بوده که همانا پیروزی در مسیر انتخاب طبیعی بوده . پس نظریه حقوق بشر چه؟ یعنی فاشیسم ؟ اگر انتخاب طبیعی نبود که هیچ وقت سولفید هیدروژن موجود در جو به اکسیژن تبدیل نمی شد. گازهای گلخانه ای و شکاف لایه ازن ؟! انتخاب طبیعی ما را تا نابودی پیش نمی برد؟! نابودی ما یعنی نابودی حیات؟! 

ادامه مطلب ...

الله نور السموات و الارض

اندیشیدم:

و انسان را بسته های کوآنتومی از "هستی" و " وجود " می دانم که در اربیتالی از "هستی" دارای تراز " وجود" مختص به خود می باشند و "نور" متشکل از این بسته های کوآنتومی، همان ماهیتی است که " هستی" را به وجود می آورد و  "خدا" را پاد نور می دانم که پادنور نه به معنای مخالف نور و نه به معنای تاریکی بلکه در "تقارنی" سازگار با نور و با نظامات آفرینش که از همه "بزرگیها" روی به سوی "کوچکیها" دارد و ...

ناگاه به خود آمدم: خوی بر رخ و زار و دست بر قلب . امان از این کوآنتوم که حواوار وسوسه ام میکند که برایم سیبی بچین و من هراسان از تکرار سرنوشت پدر بزرگوار مدتهاست بین چیدن و نچیدن گم گشته ام